ترفند اخلاقی لیدر تور

در سال 90 دو گروه 4 و 6 نفری مجرد بامن تماس داشتن و میخواستن که بعنوان راهنما در کوهستان اونا را همراهی کنم .

من میبایست یکی از این دو گروه را انتخاب میکردم .

با اونا صحبت کردم و شرایطی را بیان کردم تا هردو گروه راضی شدن با هم باشن.

یکشب که جای بسیار سرسبزی کمپ زده بودیم و کلی با هم خندیدیم و جک گفتیم موقع خواب من بعنوان سرکشی اطراف، از چادر خودم بیرن اومدم .

نا خواسته صحبت یکی از بچه ها بگوشم رسید که میگفت حیف شد، اگه فقط خودمون بودیم چقدر خوش میگذشت این پسره بد جوری رو اعصابمه .

روز بعد من به اون پسره نزدیک شدم و گفتم دیشب اونا بین خودشون صحبت میکردن فلانی گفت شما چقدر دلسوزی بقیه دوستاتی دستشون رو میگیره از کوه بالامیکشه کمک میکنه و خلاصه کلی تعریف کردن بیجا چطور بگم روغنش رو زیاد کردم.

بعد گفتم راستی امید از طرف من حرفی نزنی خیلی برام بد میشه گفت نه خاطرت جمع حدود 2ساعت بعد امید رفت تمشک چیده بود اومد سمت بقیه گفت برا همه تمشک اوردم اما اول باید سهم این داش حمید روبدم که خیلی به دلم نشسته .

دیگه بقیش رو نگم نتیجه رو بگم .

اینا اینقدر باهم دوست شدن که 3 ماه بعد که امید با خانواده به شهر و خونه حمید دعوت شده بودن اتفاقات عجیبی افتاد برا هردو خانواده . و بعد از مدت کوتاه از این آشنایی حمید با خواهر امید ازدواج کرد .

جالب اینجاست که من شدم لیدر تور برای ماه عسل این دو کبوتر عاشق اینا رو با خانواده هاشون ببرم همون جایی که حمید و امید دست دوستی به هم داده بودن ...

من از خانواده امید کریمی از بوشهر و حمید استوار زاده از انیمشک سپاسگذارم